حسن یوسف قوت جان شد سال قحط

آمدیم از قحط ما هم سوی تو

 

همه جا تعطیل است؛ آدم ها همه داخل خانه های خود پناه گرفته اند و منتظر. چیزی که در گذشته رخ داده، اکنون در حال تجربه آن هستیم و در آینده هم محتمل خواهد بود. نمیدانم در همین لحظه چه کاری از دستم برای سارایی که دوستش دارم برمی آید؟ برای خودم لیوانی چای تازه دم درست میکنم و به موسیقی گوش میدهم: پیام تک نوازی پیانو این است که به زودی همه چیز روبراه خواهد شد. آهنگ ساز، نوازنده و حتی پیانو یکصدا فریاد میزنند که به زودی همه چیز درست خواهد شد». اما منظره ای که من میبینم، آنسوی پنجره، آسمانی گرفته، مملو از ابرهای تیره است. شاید جای من اینجا نیست. باید جایی باشم که خیلی وقته بهار به اونجا سرک کشیده: نشسته زیر سایه درختی پهناور و مشغول گوش دادن موسیقی جوی روان، کنار تو. آیا آهنگساز هم دلبرکی داشته جایی در این شهر؟ آیا با وجود جدایی ها باز هم معتقد بوده روزهای خوب در راهند؟

به نظرم رسید که آهنگساز نمیتوانسته صرفاً به خیالبافی و نوشتن قطعه بسنده کرده باشه، حتماً کاری انجام داده، حتی یک کار کوچک. شاید دسته گلی برای کسی که دوستش داشته؟ یا هدیه ای ساده برای جلب توجهش؟ برای معشوقی که جهان دیگری رو به روی چشمان اون گشوده چه کاری از دستش برمیاد؟ آهنگ به انتها رسیده و ابرها همچنان حضور دارند. وقتی به تک تک نت های تشکیل دهنده آهنگ فکر میکنم متوجه میشم که همون نت های ساده و به ظاهر عادی هستند که شالوده این آهنگ زیبا رو ساختند، بالا و پایین و ریتم و حس به اون بخشیدند. پس با این حساب، کارهای کوچک من میتوانند برای تو تداعی کننده آهنگ آشنایی باشند که همیشه ته ذهنت جا خوش کرده؟ آهنگی که وقتی حالت خوب خوبه زیرلب برای خودت زمزمه میکنی؟

در این روزها هنگامی که در سربالایی های به ظاهر تمام نشدنی سیدنی مشغول پدال زدن هستم همیشه آهنگی زیر لبمه. نت های آهنگ با رکاب زدن همگام میشوند و درست وقتی حس میکنی توان ادامه دادن نداری به خودت میای و میبینی که سربالایی با تمام طاقت فرساییش به انتها رسیده و شتابان وارد سرازیری میشی. سختی پدال زدن جای خودش رو به شتاب لذت بخش و هیجان سرعت میده، بوی گل های کنار جاده صورتت رو نوازش میکنه و با تنفس عطر گل ها به این باور میرسی که به راستی همراه سختی آسانی است. شاید فقط کافیه نگاهمون رو به سختی ها عوض کنیم. شاید باید تا وقت داریم نت های درست رو بنوازیم. چند روز دیگه گلهایی که به یاد تو برات فرستادم خشک خواهند شد. چیزهایی که برات به عنوان هدیه خریدم بسته به ترکیبشون بعد از مدتی به طبیعت بازخواهند گشت. بدن هایمان نیز. بله، عمر ساز محدوده. اما اطمینان دارم حس دوست داشتنت، نت هایی که به یاد تو نواختم و آهنگی که هر دو با هم زمزمه کردیم تا ابد در جهان هستی برقرار خواهد بود. ابرهای تیره نم نم شروع به بارش میکنند.به زودی همه چیز درست خواهد شد.

منو ببخش که به مناسبت زادروزت پیامی مناسب حال و احوال نوروز نفرستادم. شرمنده مانند قدیم ها.مثل همیشه.

شرزین 38 ساله از سیدنی!ا

19 فروردین 1399

 


مشخصات

آخرین جستجو ها